• شماره های پیشین

    • فهرست مقالات وجود

      • دسترسی آزاد مقاله

        1 - نسبت زيبايي و خير در هستي‌شناسي افلاطون
        حسين  غفاري بهناز  پروين
        بنابر تفاسير گوناگون، نسبت ميان خير و زيبايي در انديشه افلاطون در طيفي ميان تساوي و تغاير نوسان دارد و هرکدام از اين تفاسير سرنوشت متفاوتي را براي زيباشناسي و اخلاق افلاطوني و نسبت آنها با مابعدالطبيعه او رقم ميزند. بسياري از مفسران، حقيقت و خير در نظر افلاطون را يکي چکیده کامل
        بنابر تفاسير گوناگون، نسبت ميان خير و زيبايي در انديشه افلاطون در طيفي ميان تساوي و تغاير نوسان دارد و هرکدام از اين تفاسير سرنوشت متفاوتي را براي زيباشناسي و اخلاق افلاطوني و نسبت آنها با مابعدالطبيعه او رقم ميزند. بسياري از مفسران، حقيقت و خير در نظر افلاطون را يکي ميدانند، در حالي که نسبت زيبايي و خير دقيقاً روشن نيست. با بررسي ويژگيهاي هريک از اين دو در محاورات مختلف و زمينه ها و دلايل توصيف اين رابطه از زبان خود افلاطون، ميتوان علاوه بر يافتن اين نسبت، حدود زيباشناسي افلاطوني را ترسيم نمود و به جايگاه زيبايي بمثابه حقيقت وجود در هستي‌شناسي افلاطون پي‌برد. در اين جستار براساس روش تجويزي افلاطون در نامه هفتم براي معرفت نسبت به هر موضوع، به رابطه زيبايي با مفاهيم مترادفش يعني لذت، هماهنگي، تناسب، نظم و وحدت ميپردازيم و ميکوشيم با پاسخگويي به دلايل مغايرت خير و زيبايي نشان دهيم که ساير تعاريف و معاني زيبايي به وحدت تأويل‌پذيرند و حقيقت زيبايي همان خير بمثابه وحدت است. در نتيجه، زيبايي علت وجود و غايت همه چيز است و بر اين اساس، اخلاق و زيباشناسي دو وجه هستي‌شناسي واحد افلاطون محسوب ميشوند. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        2 - تطور تاريخي و پيش¬انگاره¬هاي نظريه اصالت وجود در تحليل خواجه نصيرالدين طوسي
        هاشم  قرباني
        نظريه اصالت وجود يا ماهيت در انديشه هاي پيشاصدرايي هرچند داراي طرحي نظام مند نيست، اما استوار بر پيش‌انگاره هايي است که کشف آنها رويکرد انديشمندان مسلمان را در ترسيم مسئله روشن ميسازد. خواجه نصيرالدين طوسي، مواضع معرفتي خود را در برابر آن پيش انگاره ها تبيين کرده است. د چکیده کامل
        نظريه اصالت وجود يا ماهيت در انديشه هاي پيشاصدرايي هرچند داراي طرحي نظام مند نيست، اما استوار بر پيش‌انگاره هايي است که کشف آنها رويکرد انديشمندان مسلمان را در ترسيم مسئله روشن ميسازد. خواجه نصيرالدين طوسي، مواضع معرفتي خود را در برابر آن پيش انگاره ها تبيين کرده است. در اين جستار، به برخي از پيش انگاره هاي اصالت وجود يا ماهيت در تصويرسازي طوسي پرداخته شده است. براين اساس: 1) مسئله زيادت وجود و ماهيت و چگونگي آن، 2) شناساندن ارتباط وجود و ماهيت، 3) جايگاه تحقق اين ارتباط: خارج يا ذهن؟ و 4) مصداق سنجي تحليل ياد شده و تحقق داشت ماهيت و وجود در خارج يا تأکيد بر تحقق انحصاري يکي از آن دو، از اين پيشفرضها محسوب ميشود. طوسي با تحليلهاي خود در هريک از مواضع يادشده رويکردي اخذ ميکند که ميتوان همسويي يا عدم واگرايي او را با اصالت بخشي به وجود نشان داد. ازاينرو، هرچند نظريه اصالت وجود بعنوان يک مسئله براي طوسي مطرح نبود، اما پيش‌انگاره هاي معرفتي او درباب وجود و ماهيت سازگار با اين نظريه است. خط سير ارتباطي طوسي ـ صدرايي را ميتوان با تبيين مواضع طوسي درباب آن پيش‌انگاره ها و تأثير او بر ملاصدرا تحليل کرد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        3 - ناتماميت تفسير هايدگر از حقيقت افلاطوني (خوانشي انتقادي از آموزه افلاطون درباب حقيقت)
        سعيد  بيناي مطلق سيدمجيد  کمالي
        هايدگر در رساله آموزه افلاطون در باب حقيقت، با رجوع به «تمثيل غار» افلاطون بر آن ميشود که معناي حقيقت در انديشه افلاطون نسبت به آنچه يونانيان پيشاسقراطي از حقيقت مراد ميکردند، دستخوش دگرديسي ميگردد؛ تا آنجا که حقيقت بمثابه «نامستوري»، به حقيقت بعنوان «صدق» و «مطابقت» تق چکیده کامل
        هايدگر در رساله آموزه افلاطون در باب حقيقت، با رجوع به «تمثيل غار» افلاطون بر آن ميشود که معناي حقيقت در انديشه افلاطون نسبت به آنچه يونانيان پيشاسقراطي از حقيقت مراد ميکردند، دستخوش دگرديسي ميگردد؛ تا آنجا که حقيقت بمثابه «نامستوري»، به حقيقت بعنوان «صدق» و «مطابقت» تقليل مييابد. هدف نوشتار حاضر تبيين اين نکته است که تفسير هايدگر از حقيقت نزد افلاطون، تماميت انديشه افلاطون دربارة معناي حقيقت را شامل نميشود. ازاينرو، کوشش ميشود، با رجوع به برخي آراء افلاطون در باب مثال «خير»، مثال «زيبايي»، «وجود» و «حقيقت» (الثيا)، برخي موارد ناقض تفسير هايدگر از معناي حقيقت در نظام فکري افلاطون نشان داده شود. همچنين ميکوشيم، نشان دهيم كه مواجهه هايدگر با افلاطون، تقليل‌گراست و فروکاستن معناي حقيقت به صرف صدق و مطابقت، پيش از آنکه دربارة مستندات آراء افلاطون باشد، ناشي از اراده خود هايدگر براي نامگذاري تماميت تاريخ فکري غربي با عنوان متافيزيک غربي بوده است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        4 - عينيت و واقع¬نمايي گزاره¬ها در فلسفه عملي کانت و ملاصدرا
        حسين  قاسمي
        کانت فيلسوف مدرنيته بر اين باور است که ساماندهي زندگي اخلاقي انسان منوط بر آن است که نظام اخلاقي طراحي گردد که دستورات آن بر خرد عام و همگاني مبتني باشد تا از هرگونه شائبه غرايز و اميال شخصي که گريبانگير نظامهاي اخلاقي زمانه اوست، بدور باشد. تنها گزاره‌يي که از اين ويژگ چکیده کامل
        کانت فيلسوف مدرنيته بر اين باور است که ساماندهي زندگي اخلاقي انسان منوط بر آن است که نظام اخلاقي طراحي گردد که دستورات آن بر خرد عام و همگاني مبتني باشد تا از هرگونه شائبه غرايز و اميال شخصي که گريبانگير نظامهاي اخلاقي زمانه اوست، بدور باشد. تنها گزاره‌يي که از اين ويژگي برخوردار است، گزاره تنجيزي است. حال مسئله اين است که او عينيت و واقع‌نمايي اين گزاره را چگونه توجيه ميكند؟ در فلسفه اسلامي ملاصدرا چگونه به اين مسئله پاسخ داده شده است؟ کانت در نقد خرد عملي امر تنجيزي را برگرفته از قانون اخلاق ميداند و تلاش ميكند آن را با تکيه بر عقل عملي و فرضيه آزادي توجيه نمايد. گرچه مباحث کانت در فلسفه اخلاق بگونه‌يي پيش ميرود که نومنها و بخصوص آزادي اثبات ميگردد، اما او آنها را اصول موضوعه ميداند. اين بدانمعناست که واقعيت عقل عملي و آزادي فقط امکان عملي‌بودن تجربه اخلاقي و ديگر حوزه هاي عملي را توجيه ميكند. بعبارت ديگر، اذعان به واقعيت عقل و آزادي تنها براساس باور و ايمان است؛ در نتيجه گزاره هاي اخلاقي عقلاني هستند اما شناختني نيستند. در فلسفه متعاليه ملاصدرا گزاره هاي عملي در حوزه فردي و اجتماعي براساس عقل عملي و با توجه به ارتباط آن با عقل نظري شکل ميگيرند. بعلاوه، هر دو ساحت نظر و عمل از صُقع و باطن نفس نشئت يافته و با علم حضوري شناخته ميشوند. در نتيجه، تمام دريافتهاي نفساني و عقلاني با حقيقت خير و مراتب آن بعنوان امر وجودي مرتبطتند. بدين ترتيب عينيت و واقعيت اين گزاره ها نه براساس اصول موضوعه بلکه با تکيه به امکان شناخت حضوري از عالم نفس الامر توجيه ميگردند. در نوشتار حاضر تلاش ميگردد با روش تطبيقي و از طريق تحليل مباني فلسفي کانت و ملاصدرا واقعيت و عينيت گزاره ها در فلسفه عملي به بحث گذاشته شود تا از اين طريق، برجستگي مباني فلسفه متعاليه آشکار گردد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        5 - نگين درخشان اسلام در اشبيليه؛ تحليل تاريخي فصوص‌الحكم ابن‌عربي
        مسعود  احمدي افزادي
        ابن‌عربي يكي از شخصيتهاي مهم عرفان نظري در جهان اسلام است. او بواسطه استفاده از مرده ريگ عرفاي بزرگ اسلامي و بويژه ايراني از يكسو و نيز برخورداري از ميراث فكري متفكران مسلمان در غرب سرحدات اسلامي و بويژه اشبيليه يا همان سويل، جايگاه منحصر به فردي در ميان عارفان مصنف مسل چکیده کامل
        ابن‌عربي يكي از شخصيتهاي مهم عرفان نظري در جهان اسلام است. او بواسطه استفاده از مرده ريگ عرفاي بزرگ اسلامي و بويژه ايراني از يكسو و نيز برخورداري از ميراث فكري متفكران مسلمان در غرب سرحدات اسلامي و بويژه اشبيليه يا همان سويل، جايگاه منحصر به فردي در ميان عارفان مصنف مسلمان دارد. منزلگاه فرهنگي اندلس بعنوان خط تقارن فكري عرفان اسلامي با عرفان مسيحي و بخصوص با عرفان يهودي برآمده از پس قرنها در اين نقطه از زمان و مكان و تأثيرگذاري ابن‌عربي بر اين جريانها ضرورت شناخت مستمر او را با قلمهاي مختلف بيشتر نشان ميدهد و در اين ميان او را بايد با فصوص الحكم در ترازوي شناخت قرار داد؛ چرا كه اين اثر بزرگ ابن‌عربي محصول جدي جريان تاريخي عرفان اسلامي و اندلس است. شارحان زيادي فصوص الحكم را شرح كرده‌اند كه همه لزوماً دست ارادت به مصنف نداده‌اند بلكه آراء او را در شرحهايشان نقد نيز كرده‌اند لكن همه او را به بزرگي فكر در اين اثر ستوده‌اند. نوشتار حاضر نگاهي تحليلي به شخصيت محيي‌الدين مي‌اندازد و فصوص الحكم را در ترازوي نگاه مصنف و شارحان آن مورد بررسي شناختي شكلي و محتوايي قرار ميدهد تا از زواياي اين شناخت، جستارهاي بعدي را بصورت تطبيقي در محيط بين‌الادياني اندلس بهتر بتوان انجام داد و انديشه‌هاي اين بزرگمرد مكتب اندلس را در نقطه تقارن فرهنگها بهتر درك كرد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        6 - امکان اصالت وجودي بودن فلسفه توماس آکوئيني (بر پايه فلسفه ملاصدرا)
        علي  ارشد رياحي سميه  ملکي
        جايگاه نظام فلسفي توماس آکوئيناس در ميان فلاسفة مسيحي و ملاصدرا در ميان فلاسفه اسلامي غيرقابل انکار است. آنچه براي هر دوي آنها در مرتبة اول اهميت قرار دارد، وجود است. اما اکثر فلاسفه غربي قبل از توماس و برخي از فلاسفه اسلامي قبل از ملاصدرا ماهيت‌گرا بوده‌اند. توماس تفوّ چکیده کامل
        جايگاه نظام فلسفي توماس آکوئيناس در ميان فلاسفة مسيحي و ملاصدرا در ميان فلاسفه اسلامي غيرقابل انکار است. آنچه براي هر دوي آنها در مرتبة اول اهميت قرار دارد، وجود است. اما اکثر فلاسفه غربي قبل از توماس و برخي از فلاسفه اسلامي قبل از ملاصدرا ماهيت‌گرا بوده‌اند. توماس تفوّق فعل وجود را بر ذات کاملاً درک کرد و ملاصدرا نيز اصالت را از آن وجود دانسته است. نوشتار حاضر سعي بر آن دارد که به بررسي امکان اصالت وجودي بودن فلسفه توماس آکوئيني بر پايه فلسفه ملاصدرا بپردازد و اين مسئله را بررسي نمايد که آيا همانطور که اتين ژيلسون و ديگر مفسرين مشهور توماس آکوئيني عنوان ميکنند، ميتوان توماس را «اصالت وجودي» ناميد. در اهميت پرداختن به اين مسئله بايد گفت که توماس آکوئيني در غرب امروز پرطرفدارترين متفکر بشمار ميرود؛ آنهم در غربي که هميشه شاهد ظهور فلسفه‌هاي نو ميباشد. بنابرين، بررسي اين مسئله که آيا يکي از مهمترين تفاسير از اين متفکر نادرست است، شايد بر اهميت موضوع مورد تحقيق بيفزايد. به اين منظور به روش کتابخانه‌يي و با توجه به تفسير و تحليل محتوا آثار دو فيلسوف مذکور بررسي شده و اين نتيجه بدست آمده است که توماس چيزي جز زيادت وجود بر ماهيت که در آثار ابن‌سينا نيز مطرح است را عنوان نکرده است و در مقايسه با ملاصدرا نميتوان او را «اصالت وجودي» دانست. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        7 - از حق بودن خدا تا اصالت وجود
        محمود  زراعت‌پيشه
        «اصالت وجود» بعنوان بحثي مقدماتي و بنيادين در حکمت متعاليه تلقي ميشود؛ بحثي که جانبداري از وجود در آن نسبت به ماهيت، زمينه‌ساز تفلسفي وجودي شده است. در اين نوشتار برآنيم تا ريشه اين بحث را در فصلي نزد ابن‌سينا نشان دهيم که در آن، صفت «حق» براي خدا به اثبات ميرسد. مداقه چکیده کامل
        «اصالت وجود» بعنوان بحثي مقدماتي و بنيادين در حکمت متعاليه تلقي ميشود؛ بحثي که جانبداري از وجود در آن نسبت به ماهيت، زمينه‌ساز تفلسفي وجودي شده است. در اين نوشتار برآنيم تا ريشه اين بحث را در فصلي نزد ابن‌سينا نشان دهيم که در آن، صفت «حق» براي خدا به اثبات ميرسد. مداقه در اين فصل و مقايسه آن با بحث اصالت وجود در حکمت متعاليه، تأثير و تأثر عميق اين دو فصل را نشان ميدهد. بي‌شک، گرايشات قرآني فلاسفه اسلامي در پيدايش بحث از حق بودن خدا در ابن‌سينا دخالت داشته و همين گرايشات نيز منجر به بسط اين فصل شده است تا جايي که به شکل بحثي مستقل تحت عنوان اصالت وجود در حکمت متعاليه جلوه‌گر شده است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        8 - فارابي و نظريه تمايز وجود از ماهيت
        قاسم  پورحسن
        يکي از ابداعات فارابي و فلسفه اسلامي، طرح نظريه تمايز وجود از ماهيت است. اين ديدگاه تنها در پرتو فهم معناي حقيقت وجود ميسر گرديد. فيلسوفان اسلامي و بطور خاص فارابي و ابن‌سينا، بواسطه گسست معرفتي از سنت يوناني، کوشيدند تا وجود را متفاوت از ارسطو فهم نموده و پرسش از هستي چکیده کامل
        يکي از ابداعات فارابي و فلسفه اسلامي، طرح نظريه تمايز وجود از ماهيت است. اين ديدگاه تنها در پرتو فهم معناي حقيقت وجود ميسر گرديد. فيلسوفان اسلامي و بطور خاص فارابي و ابن‌سينا، بواسطه گسست معرفتي از سنت يوناني، کوشيدند تا وجود را متفاوت از ارسطو فهم نموده و پرسش از هستي را به سؤال از چيستي شيء فرو نکاهند. فارابي علاوه بر تمايز منطقي و مفهومي، توانست تمايز وجودي را در فلسفه عرضه و تدوين نمايد. ابن‌سينا آن را چنان بسط داد که برخي معتقدند اين نظريه، دستاورد فلسفي ابن‌سيناست. چگونگي ارتباط وجود و ماهيت پس از مسئله بداهت و اصالت وجود، يکي از مهمترين مباحث فلسفه اسلامي تلقي ميشود. فيلسوفان مسلمان در همان آغاز، تحت‌تأثير تقسيم وجود به واجب و ممکن، کوشيدند تا تفاوت بنيادين دو قسم را با تبيين نسبت وجود و ماهيت شرح دهند. دو گزاره «إن الواجب ماهيته انيته» و «کل ممکن زوج ترکيبي له ماهيه و وجود»، اساس دو نوع تلقي درباره وجود و تبيين رابطه وجود با ماهيت را شکل داد. نظريه ترکيبي بودن موجودات ماهوي از دو حيث وجود و ماهيت، زائد يا عرضي بودن وجود بر ماهيت و تمايز وجود و ماهيت در موجودات، ديدگاههايي هستند که در فلسفه اسلامي با فارابي آغاز گرديد و بتدريج به مهمترين مباحث در باب وجود تبديل شد. همچنين بحثي را که فارابي درباره تشخص ماهيات و ملاک تشخص ارائه داد و بعدها همه فيلسوفان اسلامي آن را پذيرفته و مورد تأکيد قرار دادند، تحت‌تأثير همين موضوع رخ داد. در اين نوشتار ابتدا تلاش خواهيم کرد تا فهم صحيحي از نظريه تمايز بکمک تبيين شالوده‌هاي اساسي آن بدست دهيم و سپس نتايج معرفتي و فلسفي آن را بيان کرده و اهميت نظريه را در فلسفه اسلامي مورد توجه قرار دهيم. لازمه چنين تبييني، بررسي تفصيلي آراء فارابي درباره وجود، معناي وجود و نسبت وجود و ماهيت است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        9 - خداوند از منظر الهيات پويشي و ملاصدرا
        حامد  ناجي اصفهاني
        گفتار حاضر از آنرو كه به بررسي تطبيقي دو جريان فکري نظر دارد، در دو بخش سامان يافته است: الف) الهيات پويشي: اين جريان فکري که در قرن بيستم ظهور يافت، يکي از فرايندهاي تکاملي انديشة خردورزان حوزۀ دين است. اينان با توجه به تمام مناقشات موجود در قرون وسطي و دين‌گريزي مدرن چکیده کامل
        گفتار حاضر از آنرو كه به بررسي تطبيقي دو جريان فکري نظر دارد، در دو بخش سامان يافته است: الف) الهيات پويشي: اين جريان فکري که در قرن بيستم ظهور يافت، يکي از فرايندهاي تکاملي انديشة خردورزان حوزۀ دين است. اينان با توجه به تمام مناقشات موجود در قرون وسطي و دين‌گريزي مدرنيته، در پي عرضه نويني از الهيات دينيند که در طي آن مفاهيم گوناگوني ـ همچون خداوند، سرمديت خداوند، قدرت وي، چگونگي شرور در عالم، جهان هستي، چگونگي ارتباط خداوند با جهان هستي، تعامل تغيير در جهان با خداوند ـ را مورد بازکاوي قرار ميدهند. اين طرح نو که توسط آلفرد نورث وايتهد بنا نهاده شد و بوسيلة چارلز هارت شورن و ديويد راي گريفين تفصيل يافت، اکنون بعنوان يکي از مکاتب رايج الهياتي و ديني در محافل غربي مورد گفتگوست. اين ديدگاه از دو سو قابل توجه است: 1. قرائتي نو از الهيات ديني که همگامي آن با متون مقدس مورد بحث است. 2. ارائة طرحي نو از هستي شناسي و چگونگي تعامل خداوند با جهان. ب) حکمت متعاليه صدرايي: حکمت متعاليه که نخستين بار بنيانهاي فلسفي آن توسط صدرالدين محمد شيرازي پي نهاده شد، در سه مرحله تکامل يافت: 1) مرحله سينوي در فهم وجود؛ 2) تشکيک وجود؛ 3) وحدت شخصي وجود. اگرچه ملاصدرا در طي کتاب بزرگ خود يعني الاسفارالاربعة به تمايز اين سه مرحله اشارتي نکرده است، ولي تحول آراء وي در طي رساله هاي گوناگونش بيانگر اين سير تکاملي ميباشد. وي با کشف اصالت وجود، در پي آن برآمد که فهم وجود را از مرحله مفهوم به مصداق تعميم دهد و سرانجام مجبور گرديد طرح وارۀ نويني را در نسبت خداوند با جهان هستي عرضه دارد که همين مهم عملاً در سه مرحله براساس سير فکري وي، قابل بازشناسي است. اين نگرشِ نوين به مفهومِ وجود، عملاً بيشتر مفاهيم الهيات ديني را درنورديد و وي را بر آن داشت که قرائتي نو از الهيات ديني عرضه دارد. نگارندۀ بر اين باور است که نظام تشکيکي وي برخلاف نظام وحدت شخصي او كه در حال تطور بوده، نظامي نسبتاً کامل است و نکتة درخور توجه در اين مقام، همگامي نسبي بنيان وحدت تشکيکي وجود با الهيات پويشي مسيحي است و البته چنانکه بيان خواهد گرديد، نظام صدرايي در فهم آموزه هاي ديني و تطبيقي از الهيات پويشي کارآمدتر بوده و بسيار دقيقتر ميباشد. از اينرو نوشتار حاضر، افزون بر طرح بحث الهيات پويشي و دستاوردهاي جديد آن در مفاهيم ديني، به مقايسه آن با دستگاه حکمت تشکيکي ملاصدرا پرداخته و وجوه قوّت و ضعف آن را مورد بررسي قرار خواهد داد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        10 - ملارجبعلی و ملاصدرا در مواجهه با اثولوجیا
        علی  کرباسی‌زاده اصفهانی فریده  کوهرنگ بهشتی
        اثولوجیا اثر فلوطین که سالها به اشتباه به ارسطو نسبت داده میشد، همة فیلسوفان جهان اسلام از جمله ملارجبعلی تبریزی و صدرالمتألهین شیرازی را تحت‌تأثیر قرار داده است؛ هرچند این دو حکیم در یک زمان میزیسته‌اند و متعلق به مکتب اصفهان بوده و مسائل یکسانی برای آنها مطرح بوده و ه چکیده کامل
        اثولوجیا اثر فلوطین که سالها به اشتباه به ارسطو نسبت داده میشد، همة فیلسوفان جهان اسلام از جمله ملارجبعلی تبریزی و صدرالمتألهین شیرازی را تحت‌تأثیر قرار داده است؛ هرچند این دو حکیم در یک زمان میزیسته‌اند و متعلق به مکتب اصفهان بوده و مسائل یکسانی برای آنها مطرح بوده و هر دو در تأیید برخی از اقوال خود به اثولوجیا استناد کرده‌اند، اما در تاریخ فلسفه دو جریان کاملاً متفاوت را هدایت کرده و در مقابل هم قرار گرفته‌اند؛ چرا که ملارجبعلی بشدت دغدغه‌های کلامی داشته و پذیرش اشتراک معنوی وجود بین واجب و ممکن و انتساب صفات به ذات باریتعالی را به دور از تنزیه و منافی آیات و روایات میدانسته، برخلاف ملاصدرا که او نیز با دغدغه‌های کلامی و عرفانی، با طرح تشکیک وجود، این مسائل را حل شده میپنداشته است. اما نكتة قابل توجه این است که چگونه دو فیلسوفی که در مسائل مختلف آراء متضادی دارند از یک کتاب واحد بهره برده و از آن نقل‌قول کرده‌اند! اگرچه تأثیر اثولوجیا در مبانی فکری و عقیدتی این دو حکیم انکارناپذیر است، اما در اینجا بنظر میرسد چون این کتاب را از آنِ ارسطو و ارسطو را حکیمی الهی میدانسته‌اند، سعی داشتند عبارات این کتاب را در تأیید آراء خود بیان کنند تا اعتبار اقوالشان را فزونی بخشند و بنابرین هریک از منظر خود به این کتاب نگریسته و مضامین آن را درک کرده است و هر کجا آن را سازگار با مبانی خود دیده، پذیرفته و در تأیید عقایدش آورده است و هر کجا آن را ناسازگار با مبانی خود یافته، بی‌اعتنا از آن گذشته و یا سعی در توجیه آن داشته است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        11 - پيشينه¬هاي سهروردي در قول به اعتباريت وجود
        محمود هدايت افزا زينب  بوستاني
        سهروردي در آثار برجسته خويش، با صراحت تام، به «اعتباريت وجود» رأي داده است. او که بدرستي از آثار فارابي و ابن سينا، «عروض خارجي وجود بر ماهيت» را نتيجه گرفته بود، ضمن نقد برخي عبارات سينوي، دلايل متعددي بر ديدگاه خويش اقامه کرده است؛ اما برخي اساتيد معاصر در مقام تحليل چکیده کامل
        سهروردي در آثار برجسته خويش، با صراحت تام، به «اعتباريت وجود» رأي داده است. او که بدرستي از آثار فارابي و ابن سينا، «عروض خارجي وجود بر ماهيت» را نتيجه گرفته بود، ضمن نقد برخي عبارات سينوي، دلايل متعددي بر ديدگاه خويش اقامه کرده است؛ اما برخي اساتيد معاصر در مقام تحليل عملکرد سهروردي، از پيشينه هاي وي در قول به «اعتباريت وجود» غفلت ورزيده و او را نخستين قائل به «اعتباريت وجود» دانسته اند. در پژوهش پيشرو، پس از گزارش اجمالي از دعاوي فارابي و ابن سينا در باب رابطة وجود و ماهيت در اشياء امکاني، موضع نقادانه سهروردي در قبال آنان تشريح گرديده و آنگاه سه پيشينه براي باور وي به «اعتباريت وجود» بيان شده است. پيشينه هاي پنهان سهروردي در اين مسئله، برخي مطالب بهمنيار و عمر خيام است که بدون ذکر نامي از آن دو، در ضمن دلايل اعتباريت وجود گنجانده شده و پيشينة آشکار او، متني به نقل از ابن سهلان ساوي در المشارع و المطارحات است. از آنجا که بخش فلسفة کتاب حکيم ساوي در دسترس نيست، بنحو دقيق نميتوان در باب کم و کيف تأثرات سهروردي از متفکران مذکور قضاوت نمود؛ اما بنابر مستندات موجود، اقتباسهاي متعدد سهروردي از آثار بهمنيار در ابطال «عينيت خارجي وجود»، امري ترديدناپذير است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        12 - گذار از برهان آنسلم و دکارت به تقريري ديگر از برهان مفهومي بر وجود خدا
        امير  ديواني
        برهان مفهومي که در فلسفة غرب «برهان وجودي» خوانده ميشود، برهاني است که از يک مفهوم در موطن اذهان به مصداق خارجي آن مفهوم گذر ميكند. اين برهان فقط دربارة مفهومي است که به خداوند اختصاص دارد. فلاسفه اتفاق‌نظر دارند که گذر از مفهوم (صرف) به مصداق مجاز نيست؛ در عين حال مفهو چکیده کامل
        برهان مفهومي که در فلسفة غرب «برهان وجودي» خوانده ميشود، برهاني است که از يک مفهوم در موطن اذهان به مصداق خارجي آن مفهوم گذر ميكند. اين برهان فقط دربارة مفهومي است که به خداوند اختصاص دارد. فلاسفه اتفاق‌نظر دارند که گذر از مفهوم (صرف) به مصداق مجاز نيست؛ در عين حال مفهوم نشان‌دهندة خداوند، بمانند وجود خدا که با هر موجودي متفاوت است و نظير ندارد، با مفهومهاي ديگر در گذر مذکور متفاوت است و نظير ندارد. آنسلم به يک شکل و دکارت بشکلي ديگر، برهان مفهومي را تقرير کرده‌اند. صرف‌نظر از درستي يا نادرستي نقدهاي وارد شده بر اين دو برهان، نوشتار حاضر مفهوم ديگري را براي تقرير اين برهان مطرح كرده است که اگر شرايط لازم و کافي را داشته باشد، سريعتر و آسانتر به مقصد ميرسد. اين مفهوم ويژگيهايي دارد که در ميان آنها ويژگي کاشفيت و حکايت از واقع از اهميت بسزايي برخوردار است. مفهوم ياد شده عبارت است از مفهوم وجود؛ مفهوم معقولي که در طبيعت عقل قرار دارد و از هر مصاحبت با چيستي و نيستي فاصله دارد. پس از تقرير اين برهان، با جستجو در مکتوبات فيلسوفان مسلمان، از جمله ملاصدرا به اين نتيجه رسيديم که عباراتي از ايشان را ميتوان بر اين مقصود شاهد آورد. اگر اين برهان به ثمر نشسته باشد، توانايي عام عقل را در شناخت خداوند و نيز صفات خداوند از يک طرف و امکان تقرير جديدي براي پاره ‌يي از مقاصد عالمان حکمت و عرفان، از طرف ديگر را نشان ميدهد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        13 - تبيين و بررسي انتقادي رويکرد ملامحمد نعيم طالقاني به نظريه وحدت شخصي وجود
        سيدشهريار  کمالي سبزواري
        از ديدگاه ملامحمد نعيم طالقاني، نظريه وحدت شخصي وجود يا مستلزم عينيت محض واجب‌تعالي با اشياء است و يا مستلزم ممکن‌الوجود بودن واجب‌تعالي است و بتبع اين دو استلزام، اشکالات و مفاسد فراواني بر اين نظريه وارد ميشود که آن را نظريه‌يي غيرمعقول و غير قابل‌قبول ميسازد. ما در ن چکیده کامل
        از ديدگاه ملامحمد نعيم طالقاني، نظريه وحدت شخصي وجود يا مستلزم عينيت محض واجب‌تعالي با اشياء است و يا مستلزم ممکن‌الوجود بودن واجب‌تعالي است و بتبع اين دو استلزام، اشکالات و مفاسد فراواني بر اين نظريه وارد ميشود که آن را نظريه‌يي غيرمعقول و غير قابل‌قبول ميسازد. ما در نوشتار حاضر پس از تحليل ديدگاه ايشان در باب اين نظريه، با استفاده از مفاهيمي مانند وجود رابط معلول و کثرت و تمايز احاطي، به تبيين نظريه وحدت شخصي وجود ميپردازيم و نشان خواهيم داد که هيچکدام از اشکالات مذکور، بر اين نظريه وارد نيست و ايشان در تبيين و تحقيق مرام عرفا در اينباب مصاب نميباشد. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        14 - سير تطوّرات اصطلاح هيولاي اولي در آثار انديشمندان مسلمان
        محمود هدايت افزا محمد‌جواد  رضايي ره
        ميدانيم اصطلاح «هيولاي اولي» در فلسفة مشّاء منبعث از آراء ارسطو در باب ماده و صورت يا قوه و فعل است. اگرچه اين عنوان با وصف «امري فاقد فعليت و صرف قابليت» در فلسفة اسلامي شهرت دارد، ليکن با تأمل در آثار انديشمندان مسلمان مشاهده ميشود که بدليل تلفيق برخي آراء فلسفي با اي چکیده کامل
        ميدانيم اصطلاح «هيولاي اولي» در فلسفة مشّاء منبعث از آراء ارسطو در باب ماده و صورت يا قوه و فعل است. اگرچه اين عنوان با وصف «امري فاقد فعليت و صرف قابليت» در فلسفة اسلامي شهرت دارد، ليکن با تأمل در آثار انديشمندان مسلمان مشاهده ميشود که بدليل تلفيق برخي آراء فلسفي با ايده‌هاي عرفاني و تأثيرپذيري از معارف اسلامي، تطوّرات معنايي گوناگوني در اين اصطلاح رخ داده است؛ بطوري که در بعضي از مکاتب فکري، بنحو آگاهانه، بر امور بالفعل نيز اطلاق شده است. در نوشتار حاضر هشت معنا از «هيولاي اولي» احصاء گرديده که بترتيب زماني بدين‌قرارند: 1. امري فاقد هر نوع فعليت و صرف قابليت نزد مشّائيان که معادل مفهوم ارسطويي آن است. 2. مرتبه‌ چهارم هستي در نزد اسماعيليه که متأخر از نفس و مقدّم بر طبيعت است. 3. صرف اتصال جوهري در برخي کلمات شيخ‌اشراق که به همراه مقدار عرضي حقيقت جسم را تشکيل ميدهد. 4. ماده جميع عوالم امکاني و عبارت اخراي وجود منبسط در اصطلاح برخي عرفا 5. حيثيتي از حيثيات صورت در راستاي قول به ترکيب اتحادي ماده و صورت نزد ملاصدرا 6. معادل وجود امکاني يا وجه‌الرّب مخلوقات در اصطلاح شيخ احسائي 7. بسط مفهوم ارسطويي هيولاي اولي تحت عنوان ماهيت ظلماني‌الذّات در مکتب تفکيک 8. اطلاق هيولاي عالم بر ماء بسيط به استناد نصوص ديني در مکتب تفکيک پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        15 - جوهريت نفس از ديدگاه ابن‌سينا و ملاصدرا
        مليحه  صابري نجف‌آبادي
        يكي از موضوعات مهم در فلسفه اسلامي، اثبات جوهريت نفس است. ملاصدرا و ابن‌سينا با وجود اتفاق نظر در اصل جوهريت نفس در تفسير و تبيين آن اختلاف نظر اساسي دارند. اين اختلاف كه به مباحث مهمي مانند تبيين نفس، تغييرات آن و رابطه آن با قوا نيز کشيده شده است، مسئله اصلي نوشتار حا چکیده کامل
        يكي از موضوعات مهم در فلسفه اسلامي، اثبات جوهريت نفس است. ملاصدرا و ابن‌سينا با وجود اتفاق نظر در اصل جوهريت نفس در تفسير و تبيين آن اختلاف نظر اساسي دارند. اين اختلاف كه به مباحث مهمي مانند تبيين نفس، تغييرات آن و رابطه آن با قوا نيز کشيده شده است، مسئله اصلي نوشتار حاضر است. براساس نظر ابن‌سينا موجودات ممکن مركب از دو جزء تحليلي ـ عقلي وجود و ماهيتند و مقسم مقولات نيز كه جوهر و عرض در ذيل آنها قرار ميگيرد، خود ماهيت است و تفاوت جوهر و عرض نيز به اين است كه وجود جوهر في‌نفسه و وجود عرض لغيره است. بر اين مبنا، نفس جوهر مجردي است كه افعال اختياري تدبيري و ادراك امور كلي را انجام ميدهد و داراي فروع يا قوايي است كه افعال خود را بواسطه آنها به انجام ميرساند. در اين رويكرد، اختلاف نفوس انسانها از عاليترين تا پايينترين مرتبه به اعراض است و در جوهر هيچ تحولي ايجاد نميشود. بعقيده ملاصدرا نيز عرض هيچگونه استقلالي در مقابل جوهر ندارد، از اينجهت، حقيقتي است وابسته كه داراي وجود تبعي و لغيري است، اما بنا به اصل اصالت وجود كه ملاك تشخص، وجود است، وجودي که مشخص معروض است، همان مصداق خود جوهر و مصداق همه اعراض است؛ يعني يک وجود واحد است که مصداق انسان با اعراض مختلف است. نفس جوهري است از سنخ وجود، داراي وجود لنفسه و ذومراتب كه اعراض آن از مراتب اين حقيقت محسوب ميشوند. قواي نفس شئون و مراتب نفسند و کمالاتي که نفس کسب ميکند مرهون اتحاد او با صور ادراکي است. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        16 - سخن سردبیر
        دکتر حسین کلباسی اشتری
        با ديدن يا شنيدن واژه «زبان» چه چيز در ذهن ما تداعي ميشود؟ «يک يا مجموعه يي از قواعد صرف و نحو و ترتيب و چينش الفاظ که گروه يا گروه‌هايي از مردم بدان سخن ميگويند و نوعاً مبّين افکار و احساسات آنهاست» يا «عضو عضلاني و متحرک در دهان انسان و برخي جانوران» يا «مجموعه يي از چکیده کامل
        با ديدن يا شنيدن واژه «زبان» چه چيز در ذهن ما تداعي ميشود؟ «يک يا مجموعه يي از قواعد صرف و نحو و ترتيب و چينش الفاظ که گروه يا گروه‌هايي از مردم بدان سخن ميگويند و نوعاً مبّين افکار و احساسات آنهاست» يا «عضو عضلاني و متحرک در دهان انسان و برخي جانوران» يا «مجموعه يي از علائم و نشانه ها که در حوزه خاصي کاربرد دارند، مانند زبان کامپيوتر يا زبان رياضي يا زبان علم» يا «مطلق بيان و سخن گفتن» يا «نوع فهم آدمي، مانند وقتي ميگوييم فلاني زبان ما را نميفهمد» و يا معاني و دلالتهاي ديگر. بدينها پرسشهاي ديگري هم ميتوان افزود: آيا آنهايي که قدرت تکلم ندارند (افراد لال)، واقعاً زبان هم ندارند؟ زبان حيوانات چه نوع زباني است؟ چرا ميگوييم «زبان طبيعت» يا «زبان هنر» يا «زبان کودکي»؟ مگر غير از انسانها، ديگر موجودات هم زبان دارند؟ اصلاً داشتن زبان، ملازم شنيدن صدا يا صوتي از گوينده است؟ در اينجا از منظر زيست شناسي و روانشناسي و حتي دانشهاي خاص مربوط به زبان (يعني زبانشناسي) نميخواهيم سخن بگوييم، پرسش ما پرسش فلسفي است و بيشتر ناظر به مبادي زبان است نه انواع و مراتب آن. اين روشن است که زبان با وضع دروني و روحي ما انسانها ربطي وثيق دارد و اين نيز مسلّم است که وضع الفاظ و واژگان نميتواند سراسر قراردادي و اعتباري باشد، زيرا با قبول و فرض ارتباط و نسبتي که ذکر آن رفت، زبان، گوياي نحوه هستي و «بودن» ما در عالم است و اين نحوه وجود، تصادفي يا گزافي نيست، بلکه ريشه در نسبت ما با وجود دارد. از اين حيث، زبان وجه انکشافي مييابد و حتي بيراه نيست که بگوييم عاليترين جلوه وجود در ساحت زبان است و از قضا بيکرانگي زبان ملفوظ و مکتوب با بيکرانگي وجود تناظر دارد: يک دهان خواهم به پهناي فلک در عين آنکه زبان گنجايش انعکاس وجه لايتناهي را ندارد: کو زباني که تواند رُخ تو وصف کند؟ بدين ترتيب، در آنجا که ميشنويم زبان عبارت است از: «وسيله»يي براي بروز و ظهور مُدرَکات و انفعالات و مافي الضمير آدمي ـ و البته تعريف نادرستي هم نيست‌ـ بايد بپرسيم اگر زبان نوعي «وسيله» است، آيا ميتوان آن را بدلخواه بکار بست و هرگونه که اراده کرديم از آن بهره بگيريم؟ ميدانيم اصل تقابل سقراط يا سوفيستها در همين حيث ابزاري و کاربردي زبان بوده است. نزد سوفيست، زبان ابزاري است در دست سخنور و خطيب که ميتواند با چرخش و دگرگوني و تصرف در آن، اغراض خود را تأمين کند. بيوجه نيست در اغلب نوشته هاي تاريخ فلسفه، اينها را گروهي دوره گرد و سيار توصيف کرده اند که بمَدد قدرت سخنوري و در قبال گرفتن دستمزد، خواست مدعي را در محاکم فراهم ميکردند. کوشش سقراط براي عرضه تعريف يا تعاريف درست از مقولاتي مانند فضيلت، عدالت، شجاعت، هنرمندي، نيکي و زيبايي و مانند آن از سر تفنّن و سخن آوري و نشان‌دادن قدرت اقناعي خويش نبوده است؛ او ميديد که حيث انکشافي زبان در دست اين سخنوران تبديل به وسيله يي براي پوشاندن و اختفاي حقيقت شده است و اين شيوه سوفيستها، نخستين گام بزرگ در انحطاط اخلاقي و روحي مردمان بشمار ميرود. در رساله کراتيلوس ـ که بيترديد نخستين رساله در زبانشناسي فلسفي است ـ سقراط ميکوشد نشان دهد کلمات، اسامي و حتي حروف رايج در زبان، جلوه هايي از وجودند و ازاينرو تابعي از سليقه و خواست افراد نيستند که هر طور بخواهند آنها را مصرف کنند. قواعد زبان هم سراسر اعتباري و قراردادي نيست، زيرا در غير اينصورت نميتواند راهي بسوي حقيقت بگشايد و اگر زبان نتواند راهگشا و راهنما باشد، لغو و زائد و گمراه-کننده خواهد شد؛ ولي حکيم هيچ چيزي را در عالم گزاف و بيهوده نميداند. اين حيث انکشافي زبان در سنت ديني و الهي نيز انعکاس وسيع دارد و از همين منظر است که در کتاب خدا و کلمات معصومين(ع)، به نقش بازنمايي زبان و مراقبت و تحفّظ نسبت به کاربرد آن و از جمله اينکه زبان را کليد طاعت و معصيت خداوند دانسته اند، تأکيد بسيار شده است. خداوند در قرآن‌کريم، تعليم «اسماء» و «بيان» را به خود اختصاص داده و شئون قدسي «کلام» و «نطق» و «لسان» و لواحق آن را متذکر شده است. عمق و وسعت معنايي کلام خدا و اولياي او ـ که با اصطلاح «بطن» از آن ياد شده است ـ ناظر به همين حيث حقيقي و وجودي زبان و کلام است. تناظر مراتب زبان وحي با مراتب وجود بدين‌نحو است که آدمي بمدد مجاهدت عقلي و پالايش نفساني، بتدريج عمق معاني آنها را دريافته و با اين دريافت، گويي مراتب وجود را نيز متدرجاً طي ميکند. سخن حکما ـ از جمله صدرالمتألهين ـ در اين‌باب که علم را از سنخ وجود دانسته اند، با اين معنا مناسبت تام دارد. نزد جمهور فلاسفه نيز زبان به مقامي دست يافته است که دست‌كم منطق را ـ که تقريري از نسبت زبان و تفکر را عهده دار شده و بر صحّت صورت استدلال تأکيد دارد ـ بمثابه مدخل و مقدمه فلسفه قرار داده است؛ اما ميدانيم که در همين منطق، در باب صناعات پنجگانه، مقام برهان در مقايسه با جدل و سفسطه و خطابه و شعر، منحاز و ممتاز گرديده است. اينکه چرا ارسطو شعر را در عِداد آن سه ديگر قرار داده، هميشه مقوله يي مورد بحث و مناقشه بوده است، اما توجه کنيم که اولاً، تلقي ارسطو نسبت به شعر و شاعري با آنچه که امروز از اين مقوله ميشناسيم تفاوت بسيار دارد و ثانياً، بايد به دلايل اخراج شاعران از مدينه افلاطوني و مختصات تراژدي عصر افلاطون التفات کنيم. افلاطون در تراژدي عصر خود به تأثير از اشعار هومر، نسبتهاي ناروا به خدايان و ساحت الوهيت را ميديد و نگران بود که اشاعه آنها، غايات تربيتي و اخلاقي مدينه را آسيب برساند و از اينجهت بود که در کلام وي، شاعران و سوفيستها بعضاً همرديف يکديگر قرار گرفته‌اند. کليد فهم اين معنا که چرا قرن پنجم زمينه مساعدي براي رشد و گسترش سفسطه فراهم ساخت و چرا سقراط و افلاطون و ارسطو، هر سه اهتمام وافري براي تقابل با اين جريان بخرج دادند، در همين مقوله «زبان» و کارکردهاي مختلف آن نهفته است. اکنون رساله هاي سوفيست و ردسوفسطايي افلاطون و ارسطو در دست ماست و ميتواند پرسشهاي فيلسوف را براي ما بازگو کند، اما دريافت دغدغه هاي اصلي اين نوشته‌ها، مستلزم عبور از نگاه منطق انگارانه و قيودات متدولوژي از نوع تحصلّي و تحليلي آن است، زيرا برهاني که در نقطه مقابل جدل و سفسطه است، خصلتي جز واقع نمايي ندارد. درست است که در نوشته هاي ارسطو و اتباع او، بر حيث مفهومي و تصوري آگاهي تأکيد شده است، اما نزد کساني چون فارابي و ابن سينا ـ که بيقيين بر محاکات وجود بحت و بسيط تأکيد داشته-اند ـ «برهان» از سنخ صناعت محض خارج شده، مبادي و علل و حقيقت اشياء را نمايان ميسازد. زبان اهالي مدينه فارابي، نه جدل، بلکه برهان است و حق و حقيقت محور مناسبات و معاملات و روابط اجتماعي است. اهالي اين مدينه نه اينکه مجهز به اقسام فنون سخنوري و آگاه به انواع و انحاء قياسات منطقيند، بلکه مراد اين است که سواد اعظم از زبان براي نمايش حق و سير در طريق تکويني اجتماعي و فردي بهره ميجويند و از اختفا و غيبت حقيقت بدورند و درنتيجه آراسته به فضايل اخلاقي و معنويند، بنابرين زبان برهان جز با معيار حقيقت يابي و حقيقت نمايي سنجيده نميشود و اگر چنين شود که در دام گزاره محوري و گزاره انگاري گرفتار شود، نسبتش با حقيقت منقطع ميگردد. با اعلام کانت مبني بر غيبت نفس الامر در عرصه شناسايي و درنتيجه محدوديت آگاهي به وجه پديداري عالم و غلبه صورتهاي ماتقدم فاعل شناسا، تقدير دو قرن تلاش معرفت شناسي معاصر نيز رقم خورد و بحث در مبادي زبان به وادي بيکران صدق و مطابقت و يا بازيهاي زباني منصرف شد. اين انصراف، امري تصادفي نبود، بلکه نتيجه قهري وداع با نفس‌الامر در چهارصد سال اخير و بويژه دو قرن مؤخر در فلسفه غربي بود. مقايسه تلقي حکيم و فيلسوف در دو سنت غربي و اسلامي در باب «نفس الامر»، گوياي مسائل زنده‌يي از مناسبت زبان و حقيقت است. در اين زمينه، تأملات و تقريرات حکيم و مفسر معاصر، علامه طباطبايي(ره)، بسيار حائز اهميت و راهگشاست و حاوي ابتکارات فلسفي فراواني ميباشد. ايشان با تقسيم قضايا به حقيقي و اعتباري و بازگشت قضاياي نوع دوم به نوع نخست، مبناي «اصالت‌ وجود» را در اين عرصه توسعه داده و مناسبت علم و زبان را با مطلق حقيقت و ثبوت خارجي اشياء نشان داده اند. تفصيل اين مطلب را به مجالي ديگر واميگذاريم. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        17 - حکمت متعالیه سینوی؛ گذار ابن سینا از مشاء به متعالیه
        مصطفی  مؤمنی
        هر چند ابن‌سینا را فیلسوفی مشائی و «رئیس فلاسفه مشائی» در عالم اسلامی شناسانده اند ولی آیا چنین خوانشی از تفکر وی مقرون به صواب تام است؟ صحیح است که آثار مفصل وی بر طریقه مشائی نگاشته شده است، ولی آیا نمیتوان در همان آثار نشانه هایی از عبور و گذار شیخ از تفکر مشائی محض چکیده کامل
        هر چند ابن‌سینا را فیلسوفی مشائی و «رئیس فلاسفه مشائی» در عالم اسلامی شناسانده اند ولی آیا چنین خوانشی از تفکر وی مقرون به صواب تام است؟ صحیح است که آثار مفصل وی بر طریقه مشائی نگاشته شده است، ولی آیا نمیتوان در همان آثار نشانه هایی از عبور و گذار شیخ از تفکر مشائی محض نمایان ساخت؟ ابن‌سینا نه فیلسوفی مشائی باقی مانده و نه بر سیره مشائین تا به آخر حیات خویش مشی نموده است. وی با بیان اصطلاح «حکمت متعالیه» و ارجاع طالبان درک حقایق برای فهم دقیق حقایق به آن، هویت خویش را سامانی تام بخشید که این حکمت در تفکر صدرایی به اوج خود رسید. نگارنده در پی تبیین دیدگاه «تعالی تفکر سینوی» است که در آن به ردیابی و ریشه‌یابی مبانی حکمت متعالیه ملاصدرا در تفکر ابن سینا پرداخته ميشود و این اصول را در آثار و عبارات شیخ نمایان میسازد؛ هرچند مشغلة سیاسی و عمر کوتاه شيخ، مجال برهم نهشتی نو از این اصول را به وی نداد، ولی زمینه را برای تحقق چنین نظامی در تفکر پسینیان خود هموار ساخت. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        18 - مطالعۀ تطبیقی مسئلۀ شر از دیدگاه فلوطین و ابن‌سینا (با تأکید بر وجه تاریخی آن)
        محمود صیدی
        پژوهش حاضر به بررسی تطبیقی دیدگاه فلوطین و ابن‌سینا در مورد مسئلۀ شر میپردازد. برغم تفاوتهای موجود در اندیشۀ این‌دو فیلسوف، اشتراکات زیادی نیز بین آنها دیده میشود و میتوان گفت ابن‌سینا در پاسخ به مسئلۀ شر متأثر از فلوطین است. بدیهی‌بودن وجود شرور، انحصار تحقق شرور در عا چکیده کامل
        پژوهش حاضر به بررسی تطبیقی دیدگاه فلوطین و ابن‌سینا در مورد مسئلۀ شر میپردازد. برغم تفاوتهای موجود در اندیشۀ این‌دو فیلسوف، اشتراکات زیادی نیز بین آنها دیده میشود و میتوان گفت ابن‌سینا در پاسخ به مسئلۀ شر متأثر از فلوطین است. بدیهی‌بودن وجود شرور، انحصار تحقق شرور در عالم ماده و عدم تحقق آنها در عالم مجردات، عدمی و غیروجودی بودن شرور و خیربودن هستی همۀ موجودات با نگرش کلی به عالم، از اشتراکات دیدگاههای این‌دو فیلسوف در این حوزه است. اما اختلافاتی نیز میان دیدگاه این‌دو وجود دارد. ابن‌سینا بر خلاف فلوطین، ماده را شر بالذات و عدمی نمیداند، بلکه ماده از نظر او شر اضافی و قیاسی بوده و امری وجودی است. فلوطین نسبت میان خیر و شر را از نوع تضاد میداند، ولی از نظر ابن‌سینا این‌دو، نسبت عدم و ملکه با یکدیگر دارند. دیگر اینکه، از نظر فلوطین ماده یا همان شر بالذات، از روح جزئی ایجاد میشود اما طبق نظر ابن‌سینا، امکان ذاتی عقل فعال، سبب صدور ماده و وجوب غیری آن، سبب صدور صورت میگردد که در برخی موارد شر بر آن عارض میگردد. پرونده مقاله